بوی بهشت | ||||||||||||||
انجمن تفکر مبانی
v امروز : 20 بازدید v دیروز : 5 بازدید v کل بازدیدها : 120559 بازدید
|
از هجوم نغمه ای بشکافت گور مغز من امشب: نام شعر : مرز گمشده
ریشه روشنی پوسید و فرو ریخت. و صدا در جاده بی طرح فضا می رفت. از مرزی گذشته بود، در پی مرز گمشده می گشت. کوهی سنگین نگاهش را برید. صدا از خود تهی شد و به دامن کوه آویخت: پناهم بده، تنها مرز آشنا! پناهم بده. و کوه از خوابی سنگین پر بود. خوابش طرحی رها شده داشت. صدا زمزمه بیگانگی را بویید، برگشت، فضا را از خود گذر داد و در کرانه نادیدنی شب بر زمین افتاد. کوه از خواب سنگین پر بود. دیری گذشت، خوابش بخار شد. طنین گمشده ای به رگ هایش وزید: پناهم بده، تنها مرز آشنا! پناهم بده. سوزش تلخی به تار و پودش ریخت. خواب خطا کارش را نفرین فرستاد و نگاهش را روانه کرد. انتظاری نوسان داشت. نگاهی در راه مانده بود و صدایی در تنهایی می گریست نام شعر : غبار لبخند
می تراوید آفتاب از بوته ها. دیدمش در دشت های نم زده مست اندوه تماشا ، یار باد، مویش افشان ، گونه اش شبنم زده. لاله ای دیدیم - لبخندی به دشت- پرتویی در آب روشن ریخته. او صدا را در شیار باد ریخت: "جلوه اش با بوی خنک آمیخته." رود، تابان بود و او موج صدا: "خیره شد چشمان ما در رود وهم." پرده روشن بود ، او تاریک خواند: "طرح ها در دست دارد دود وهم." چشم من بر پیکرش افتاد ، گفت: "آفت پژمردگی نزدیک او." دشت: دریای تپش، آهنگ ، نور. سایه می زد خنده تاریک او. . نویسنده : س.شمس
لیست کل یادداشت های این وبلاگ |
شناسنامه v پارسی بلاگv پست الکترونیک v RSS v
س.شمس
در تهران متولد شدم و تحصیلا ت خود را در زمینه ی مترجمی فرانسه در دانشگاه آزاد زعفرانیه گذراندم و در حال حاضر دانش پذیر رشته ی کامپیوتر هستم در دانشگاه سراسری پیام نور.
| ||||||||||||
template designed by Rofouzeh |